فصل جدید

متن مرتبط با «میکنم،» در سایت فصل جدید نوشته شده است

من نمی دونم، وقتی می بینمت خودمو گم میکنم، یا وقتی نمی بینمت. من میدونم دوستت دارم ❤

  • انگار دوباره وقت نوشتن شده! استرس، اضطراب، دلهره، یعنی وجودی که من کسری از اون هستم!بعدد از تقریبا یک سال دیدمش!برای نقش بازی کردن بخوبی بزرگ شدم، میتونم احساسمو پنهان کنم، میتونم چیزی که نیستم رو نشون بدم، میتونم عکس چیزی که هستم رو به نمایش بذارم!بخوبی بعد 5 سال از یه آدم گوشه گیرِ کم حرف، شدم کسی که میتونه یکی از ستون های جمع هامون بشه! بگو، بخند، شوخی! برام غریبه بودن بی اغراق. ولی الان من بلدمشون در حالی که تقریبا 25 سالمه!سامانی در کار نیست! قبل از دیدنش یکبار تلفنی با خودش و دوبار ویدیو کال با بچه ها با هم صحبت کردیم. از اونجا فهمیدم، فهمیدم که فرد جدیدی هم درحال نزدیک شدنه! به سبک قبلی! با اعتماد بنفس درموردش صحبت کردم ولی مشخصا پشت نقاب. طوری که حتی خودش هم اون علیرضای قبلی رو فراموش کنه.ولی من اینجام، اینجایی که چیزی از عواطفم درموردش نمیدونم، اینجایی که این بخش گره خورده، جایی که دنیا دور سرم میچرخه و تو خلوت خودم میتونم چشمامو خیس ببینم، من اینجام، هنوز، ولی نمیدونم چی میخوام.گاهی اوقات دلم نمیخواد باشه، دلم هیچ نشونه ای ازش نمیخواد. من نمیدونم وقتی میبینمش خودمو گم میکنم، یا وقتی نمیبینمش!دیروز، 22 دی، دیدمش، بغلش کردم و. و نمیدونم حسم چیه! در بیتفاوتی غرق بودم! نمیتونم بگم دلم براش تنگ شده بود! اون وسط دلمه، ته نشین. شاید داشتم سعی میکردم عادی باشم. نمیدونم. ولی دو یا سه بار بهم گفت خیلی بی معرفتی. هیچ خبری ازم نمیگیری. من نمیدونستم چی باید جوابش رو بدم! بغلش کردم و گفتم ایشالا درست میشه! چی؟! چی درست میشه؟من درموردت نمیدونم. من درمورد تو نمیدونم. من نمیدونم. حق بده بهم، گنگ ام، هضم کردم ولی داستان های عشقی، اون عصاره، اون چیزی نیست که فراموش شه. دلم دیدنت رو می, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها