آروم باش...

ساخت وبلاگ

سردرگمی

شاید واژه خوبیه واسه اینکه من سال ها روی خودم و احساساتم دارم کار میکنم و همیشه امیدوارم بودم تو همچین شرایط های سختی بتونم راهم رو ادامه بدم و خیلی تو این خونه از غم ساکن نمونم.

الان از تو یکی از همون خونه ها دارم می نویسم!

سه جلسه با روانشناس صحبت کردم، یه بار حضوری حسم رو کامل به نیکتا گفتم و گفتم بهش که میخوام کجای زندگیم قرار بگیره و تو جلسه آخر دکترم بهم گفت که برو و خواسته ت رو بهش بگو.

باهاش برای سه شنبه قرار گذاشتم و گفتم بیاد که ببینمش ولی دیروز که رفته بود با تراپیست ش صحبت کرده بود همه چی تغییر کرده بود و گفت که همه چی مثل قبل پیش بقیه و بین خودمون دوتایی خیلی چیزا محدود!! بهتره اینقدر همدیگه رو نبینیم وقتی این صحبت ها انجام شده!!

انگار من مهم نباشم تو این تصمیم و کاملا مطیع ازش بخوام ادامه بدم! خیر

برای من دوست داشتنی تر از خیلی های زندگیم هستی ولی این رفتار مناسب من نیست و من نمیتونم ازت قبول کنم، علیرضایی که ساختم و اتفاقا تو، توی ساختنش بهم کمک کردی که رفتار رو قبول نمیکنه!

تو باید بین من و سامان تصمیم بگیری، درست مثل 4 سال قبل که بین من و محمد تصمیم گرفتی!

اونجا من رو نادیده گرفتی و اینجا هم میخوای من رو نادیده بگیری؟! اون هم به این سبک؟ که حتی نشون بدی اونقدر بی ارزش ام که حتی نمیخوای درموردش باهام صحبت کنی؟

تا جایی که یادمه تو درباره محمد و سامان مراقب بودی جوری رفتار کنی که بهشون آسیبی نرسه چرا با من اینقدر بی رحم؟ آره من از پس خودم برمیام ولی تو واقعا برای من همین رو میخوای؟ همین قدر بی رحمانه؟! تصمیمی که قرار شد باهم بگیریم خیلی ساده تو یه اتاق سه در چار با تراپیستت گرفتی و بمن اعلام کردی؟ حواست هست که علاقه ای که بهت ابراز کردم واسه یکی دو سال نیست؟ حواست هست بمن گفتی تو هم حسی داری نمیتونی انکارش کنی؟ حواست هست که این بار دومه که از من فرار میکنی؟ حواست هست داری با من چیکار میکنی؟ میفهمی چی میگم؟

اگه لاشی نیستم اگه تمام این مدت کنارت واستادم اگه دردت دردم بوده اگه برات یه ادم امن بودم اگه هرچی هر دلیل مسخره ای، اگه میخواستی میتونستی با یه چیزی خودتو قانع کنی که علیرضا لایق این رفتار من هست یا نه!

پشت دیواری که برای من ساختی قایم نشو! همینطور که تو چشمام زل زدی بهم بگو دردت چیه، مگه تا الان نگفتی مگه تو خیلی هاش کنارت نبودم؟! درسته اینجا موضوع منم ولی بازهم باهم حلش میکنیم بازهم من کنارتم.

حرف من چیه؟ من احساسم رو بهت گفتم از اعماق وجودم دوستت دارم طوری که تو هرکاری کردی نتونستی خرابش کنی! میدونم این جمله من بهت دو تا بال هدیه میده که بپری و بری جای دیگه ای بشینی میدونم! ولی نمیتونم بیشتر از این پیش خودم نگه شون دارم، اینا لایق توعه برای تو. احتمالا تو به این حجم از احساس عادت نداری، شاید میترسی کسی این حجم دوستت داشته باشه، این فرض های خوبه و من نمیخوام به فرض های بدش فکر کنم

من اینجا واستادم که بهت بگم من برای این رابطه بیشتر از هر زمان دیگه ای آماده ام، بیشتر از هر زمان دیگه ای شوق دارم و بیشتر از هر زمان دیگه ای دوستت دارم، من همین چموشی هات، اون لبخند قشنگت، چشم های کورِ کوچیکت،صدای خنده هات، آرایش ناشیانه ت، همین ابرو های تا به تات، عینک گرد گنده ت لحنت، آدمی که هستی آدم که میخوای بشی، نیکتا من نمیدونم تا کی زنده ام، قبل اینکه عجلی باشه باید بگم همه اینارو، نیکتا من تو رو دوست دارم، دوستت دارم

من مدت هاست خودمو روی 4 پایه کوچیکی میشونم و برای کسی که رو مبل لم داده شاملو میخونم، مدت هاست شب ها وقتی که غم همه وجود شو گرفته موهاشو نوازش میکنم و براش لالایی حامی رو میخونم. من مدت هاست هر روز به گلدونی آب میدم که امروز دیگه نهالی شده و دیگه جاش تو گلدون نیست.

تصمیم من واضحا همینه صادقانه، برام مهمه که بدونی من مهرشاد نیستم برام مهمه که بدونی من رو نمیتونی فرند زون کنی برام مهمه که بدونی تو باید درمورد من تصمیم بگیری و بهم اعلام کنی

 

 

فصل جدید...
ما را در سایت فصل جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluedreams بازدید : 119 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 8:06