برمیگردم، حتما روزی برمیگردم

ساخت وبلاگ

هر روز شکنجه عجیبی رو دارم تجربه میکنم، خانواده! مادر پدر برادر و عروس ها. فقط کم مونده بردار زاده هم خوردم کنن! میدونم اگه مسیر یه ادم تو یه خانواده تغییر کنه همه در مقابلش جبهه میگرن و وقتی تو خانواده پر جمعیت باشی این زجر چند برابر میشه :) 

اینکه چرا پول تو هدر میدی مسواک برقی میگیری یا چرا اصن کتاب 90 هزار تومنی میخری این چه پیرهنیه این چرا گشاده اون چرا تنگه چرا ریش میذاری کفشت چرا جنسش اینه! از همه بدتر چرا داری این کارو میکنی؟! کار و شغل من براتون اینقد سخته؟! اینقد سخته دارم زجر میکشم پیشرفت کنم؟ اینقدر سخته؟ اینقدر سخته که نمیخوام الکی قبول کنم که راهی که شما نشون میدید درسته؟ اینقدر سخته که من نظر خودم رو برای زندگی خودم دارم اعمال میکنم؟ اینقدر سخته که برای آینده م خودم تنهایی دارم کون میدم؟؟؟ بدون اینکه هیچ آشنایی درکار باشه؟ بابام بخواد کاری بکنه داداشم بخواد؟ بده که نهایت ماهی 200 هزار ازتون میگیرم و دارم بیشتر از جیب خودم میخورم؟ 

برام زجر آوره که همه ادم های بیرون این خونه به اینده روشن م حسودی میکنن و داخل این 4 دیواری تا میتونن دارن تخریبم میکنن! این سرد و گرمی داره از درون میشکنه منو!

میدونم که باید تحمل کنم که این روند تخریبی تموم شه و منو بفهمن قبولم کنن و براشون نا امنی نسازم

امیدوارم این بزرگی رو درونم داشته باشم، امیداورم کوتاه نیام، امیدوارمم براش بجنگم تا اخرین نفس و بدستش بیارم، جنگ از وقتی چشم هام رو باز میکنم شروع میشه تا آخرین پلک های رو به سقف. این زندگی خون ریزی داره اونم نه ماهانه، گمونم روزانه ست. این زخم رو مرهم میکنم و به کارهایی که کردم افتخار میکنم. هنوز نفس های اولیه 23 سالگی رو میگذرونم و راه بسیاره. بغض ت رو بخور سرتو بده بالا اشک هاتو پاک کن برو و زندگی کردن رو یادبگیر

برمیگردم، حتما روزی برمیگردم و دوباره همه اینا رو میخونم

فصل جدید...
ما را در سایت فصل جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bluedreams بازدید : 120 تاريخ : شنبه 30 فروردين 1399 ساعت: 16:54